روژان، رادمان، رادمهرروژان، رادمان، رادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

سه قلوهای من

بستری شدن شما جیگرای مامان تو ان آی سیو

وای مامان ۲ روز بعد از زایمان منو مرخص کردن چقدر مامان درد داشت بعد از اینکه مامان اومد خونه ۲ روز بعد که یه کم بهتر شد هر روز از صبح میومد بیمارستان تا شب چه روزای سختی رو مامان کشید وای وقتی دید که تو سر رادمهر سرم وصله سرمش خونیه چقدر مامان گریه کرد یا وقتی رادمان شیر خورده بود از دماغ و دهنش شیر میومد وای خدایا یا وقتی که شما ها اومدید خونه روژان تنها تو بیمارستان مونده بود وقتی مامان دید که روژان تمام تنش کثیف شده بالا آورده جاش خیسه و سردش چقدر گریه کرد خدایا هیچ مادری ناراحتی بچشو نبینه ...
9 بهمن 1390

مرخص شدن رادمان و رادمهر بعد از 12 روز

سلام مامان پسرای گلم بالاخره بعد از ۱۲ روز سخت شماها رو مرخص کردن و آبجی موند بیمارستان وای مامان قربونتون بشه چقدر مامان دوستتون داره میخواد بخورتتون ماچتون کنه ولی دکتر اجازه نداده که ماچتون کنه مامان ...
9 بهمن 1390

دل درد رادمان

سلام مامان پسرم گلم رادمانم تو دیشب تا صبح نخوابیدی دل درد داشتی یبوست شدی مامان بمیره که درد می کشی کاش زود خوب بشی مامان وقتی گریه می کنی یا داد میزنی قلبم از جا کنده میشه رادمهر نسبت به تو و روژان خیلی آروم تره ولی من همه شما رو خیلی خیلی خیلی دوست دارم بعضی اوقات فکر می کنم خوابم که خدا سه گل بمن هدیه کرده   ...
9 بهمن 1390
1